حجم فایل: KB 96.2 نوع فایل : power point
فصل چهارم : جوهر و عرض
برخی از اشیاء متلبس به عوارضند و برخی تابع آنهایند
آنها که متبوعند، جوهر نام دارند
آنها که تابعند، عرض نام دارند
وجود جامع هر دو آنهاست، زیرا این وجود است که بهصورت هر یک از آندو متجلی میشود
جواهر در جوهریت، متحدند، از اینرو، حقیقت واحدی هستند که مظهر قیومیت ذات الهی هستند و اعراض مظهر صفات حقتعالی هستند
تشبیه جوهر به ذات
همانگونه که ذات الهی پیوسته در حجاب صفات پنهان است، جوهر نیز پیوسته در حجاب اعراض پنهان است
همانگونه که ذات با لحاظ یکی از صفات، اسمی از اسماء است، جوهر نیز با انضمام یکی از اعراضکلی، جوهر خاصی میشود که مظهر اسمی از اسماء الهی بلکه عین آناست
• و با انضمام یکی از اعراضجزئی، جوهر جزئی میشود مانند اشخاص.
• شباهت جواهر به اسماء
• همانگونه که از اجتماع اسماء کلی، اسم دیگری متولد میشود، از اجتماع جواهر بسیط نیز جواهر مرکب متولد میشوند
• همانگونه که برخی از اسماء بر برخی دیگر، احاطه دارند، جواهر نیز برخی بر برخی دیگر احاطه دارند
• همانگونه که امهات اسماء، منحصرند، اجناس جواهر و انواع آنها نیز منحصرند
• همانگونه که فروع اسماء نامتناهی هستند، اشخاص جواهر نیز نامتناهیهستند.
• حقیقت جوهر در اصطلاح اهل الله
• حقیقت جوهر در اصطلاح اهل الله،نفس رحمانی و هیولای کلی نامیده میشود
آنچه از این حقیقت کلی و منبسط، تعین مییابد و یکی از موجودات (ظهورات) میشود، کلمات الهی نام دارد.
• انضمام جوهر به معانی کلی و جزیی همان ظهور جوهر و تجلی آن در مراتب کلی و جزئی است، بنابر این، جوهر، ذات واحدی است که به حسب ظهورات خود تکثر مییابد
• هر لازم و وصفی که در یکی از افراد جوهر، بالفعل یا بالقوه، یا دائما یا موقتا وجود دارد، در حقیقت جوهر بهگونه غیبی پیش از آنکه در افراد وجود یابد، بهصورت اشد وجود دارد
• تکثر تجلیات و اعراض
• از آنجا که تجلیات الهی که مُظهِر ذاتند، متکثر است، اعراض نیز متکثر و نامتناهی است
• صفات از حیث تعیانتشان در حضرت اسمائی، حقایق متمایز از یکدیگرند اگر چه از جهت دیگر به حقیقت مشترکی بازمیگردند؛ همانگونه که مظاهر آنها در عین حال که حقایق مشترکند و در عرضیت مشترکند، از جهتی دیگر، از هم متمایزند.
• هم عرض ذاتاً طالب محلی است که قائم به آن باشد (یعنی طالب جوهر است) و هم جوهر ذاتا طالب چیزی است که با آن ظاهر شود (یعنی طالب عرض است)
• بلکه جوهر هم علت وجود (ظهور) عرض است و هم علت طلب عرض.
• این نشان میدهد که آنچه در وجود هست، دلیل و آیه چیزی است که در غیب است.
• اقسام جوهر و عرض
• 1- جوهر و عرض عقلی مانند اعیان جوهری و عرضی در مرتبه علم و اجناس و فصول که بهگونه مواطاة بر انواع خارجی حمل میشوند
2- جوهر و عرض خارجی مانند آنچه در خارج جوهر و عرض است.
مواد ثلاث: وجوب، امکان و امتناع
• وجوب، امکان و امتناع از این جهت که نسب عقلی هستند، هیچگونه تحققی در خارج ندارند و تنها در ذهن وجود دارند، زیرا وجوب، امکان و امتناع احوال ذوات غیبی است که در حضرت علم ثابتند.
• شرح در مبانی دیده شود.
تعین
تعین عبارت است از چیزی که به واسطه آن چیزی از چیزی متمایز میشود بهگونهای که آن دو چیز با هم اشتراک نداشته باشند
• 1- گاهی تعین، عین ذات متعین است مانند تعین واجبتعالی از غیر و تعین اعیان ثابته در علم.
• تعین اعیان ثابته در علم نیز عین ذات آنهاست، زیرا وجود با صفتی از صفات در حضرت علمی، ذات و عین ثابت میشود.
• 2- گاهی تعین، زائد بر ذات متعین است مانند امتیاز کاتب از امّی بهسبب کتابت
• 3- گاهی تعین، نبودن آن امر زائد بر ذات متعین است مانند امتیاز امّی از کاتب به سبب عدم کتابت.
• خلاصه فصل
• جوهر به نظر عرفا همان وجود منبسط است
• انواع جوهر عبارت است از مراتب نزول و تجلیات او
• اعراض عبارت است مظاهر تجلیات حق به صفات متکثر
• حقیقت جوهر عین افراد او در خارج است
• حقیقت هر چیزی وجود (ظهور) آن است
• ذات احدی الهی به سبب وحدت صرف خود، عین همه کمالات وجوبی و صفات الهی است
• و علم او به ذات خود، عین علم او به همه کمالات اوست بلکه علم او به ذات خود، عین علم او به همه اشیاء در مرتبه احدیت ذاتی است
• و نیز عین علم او به اسماء حسنی و صفات علیا و صور آنهاست (صور آنها اعیان ثابته اشیاست که همانند اندماج برگ و گل در دانه و بذر در اسماء حق تعالی مندمج است)
• پس حقیقت جوهر عین وجود افراد او در خارج است
• حبّ ذاتی به مشاهده صفات
• چون حق تعالی جمال و جلال خود را مشاهده میکند، این مشاهده مستلزم حب ذاتی به مشاهده صفات و اسماء بهگونه تفصیلی و امتیاز است
• همین حب است که سبب آفرینش خلق یا تجلی حق تعالی در صور خلقی است
• جوهر مظهر ذات و اعراض مظهر صفات حقتعالی است
• همانگونه که صفات حقتعالی مندمج در ذات اوست، اعراض هم که مظهر صفات اوست، مندمج در جوهر است که مظهر ذات اوست
• اعراض: تجلیات جوهر
• همانگونه که صفات متمایز او تجلیات ذات اقدس اوست، اعراض نیز تجلیات جوهر است که همان فیض مقدس است.
• همانگونه که اسماء حق تعالی به سبب صفات او از هم تمایز مییابند، اعراض عامه و خاصه که در کلیات گفته میشود، به سبب اعراض باب مقولات از هم متمایز میشوند
• همانگونه که صفات، مبادی ظهور اسماء است نه مبادی تحقق آنها، اعراض مقولی نیز مبدأ ظهور اعراض باب کلیات است نه مبدأ تحقق آنها. بهعنوان نمونه، نطق مبدأ ظهور ناطقیت حیوان است نه مبدأ تحقق آن، چنانکه علم مبدأ ظهور عالمیت حق تعالی است نه مبدأ تحقق آن.
• بر این اساس، انسان، حیوان ناطق است نه حیوان و نطق و با ضمیمه کردن نطق به حیوان، حیوان ناطق نمیشود بلکه ضمیمه کردن نطق به حیوان سبب ظهور ناطقیت حیوان میشود
• آن چه ما در مقام تنزيه يا توصيف أو مىگوييم به قدر فهم ماست.
• انسان بعد از آن كه به مقام حيوان بالفعل و انسان بالقوة رسيد با علوم نظريه مربوط به مبدأ و معاد و شهود و مظاهر جلال و جمال به انضمام تكاليف شرعيه و حركت جوهريه ذاتيه به مقامى مىرسد كه مصدر افعال حق مىشود بعد از آن كه مصدر افعال خود بود، نهايت آن: «من رآني فقد رأى الحق» و «ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ» و «يُبايِعُونَ الله» است