برهان صدیقین power point 5 و word/ازچکیده مباحث درس نوآوری های فلسفی صدرالمتألهین استاددکترسیدمرتضی حسینی شاهرودی

 

 

                                    حجم فایل:  KB 486                    نوع فایل : power point                استادحسینی شاهرودی

مطالب power point استادمحترم که درفایل بالا قابل دسترس است توسط سرکارخانم مهنازرنجبرزاده بصورت متنی درآورده شده که در ذیل قابل مشاهده است

 

5- برهان صدیقین

معیارهای تمایز برهان صدیقین از سایر براهینِ خداشناسی

•          در یک تقسیم‏بندی، براهین خداشناسی از حیث سالکان طریق معرفت به پنج دسته تقسیم شده‏اند:

•          1- راه متکلمان که معمولاً به حدوث زمانی عالم استدلال می‏کنند

•          2- راه طبیعیون که از حرکت عالم بر محرک اولی استدلال می‏کنند

•          3- راه حکمای الهی که از امکان ماهوی به وجودحق می‏رسند

•          4- راه عرفا که همان بداهت وجود حق نزد ایشان است

•          5- طریقِ حکمای متأله که با نظر به حقیقت وجود پی به حق تعالی می‏برند.

•          تقسیم آخوند: براهین خداشناسی سه دسته است

•          1- راه‏هایی که در آن سالک و مسلک ومقصد از یکدیگر جدا هستند، مانند برهان نظم

•          2- راه‏هایی که در آن سالک و مسلک یکی ولی مقصد جدا است، مانند راه طبیعیون از طریق معرفت نفس

•          3- راه‏هایی که در آن مسلک و مقصد واحد و سالک جدا است، که همان برهان صدیقین می‏باشد (ر.ک: محقق طوسی، شرحی الاشارات، ص 214؛ ملاصدرا، اسفار:6/14و44)

•          عناوین برهان

•          شیخ رییس که موسس آن است او را «حکم صدیقین» (الاشارات و التنبیهات- چاپ‏ استاد شهابی- دانشگاه تهران، 1339، ص110) نامیده است

•          صدرالمتألهین «سبیل‏ الصدیقین» نامید (الحکمة المتعالیه، تهران، دایرة المعارف،1378،ج.6،ص.13)

•          متأخرین آن را «برهان صدیقین» تعبیر کرده‌اند (میرزا مهدی آشتیانی. تعلیقه شرح منظومه.چاپ آقایان دکتر محقق و دکتر فلاطوری، تهران، موسسه مطالعات، 1352، ص488)

•          پیشینه

•          براي اولين بار شيخ‌الرئيس، بوعلي‌سينا، در نمط چهارم از كتاب اشارات، برهاني را مطرح كرد و آن را برهان صديقين ناميد:

•          تنبيه: تأمل كيف لم يحتج بياننا لثبوت الاول و وحدانيته و برائته عن الصّمات الي تأمّلٍ لغير نفس الوجود و لم يحتج الي اعتبارٍ من خلقه و فعلهِ و اِن كان ذلك دليلا عليه لكن هذاالباب اوثق و اشراف.

•          الي مثل هذا اشير في‌الكتاب الالهي، سنريهم آياتنا في‌الافاق و في انفسهم، اقول هذا حكم لقوم ثم يقول: اولم يكف بربك انه علي كل شيي شهيد، اقول: ان هذا حكم للصديقين الذين يستشهدون به لا عليه

•          ابن عربی: «فسبحان من لم یکن علیه دلیل سوی نفسه و لا ثبت کونه الا بعینه»(فص یوسفی از فصوص الحکم، چاپ‏ ابو العلا عفیفی، بیروت: دار الکتاب،ظاهرا 1946،ص.104،س.15(

•          «فان کان الحقّ هو الظاهر فالخلق مستور فیه فیکون الخلق جمیع اسماء الحقّ سمعه و بصره و جمیع نسبه و ادرکاته و ان کان الخلق هو الظاهر فالحق مستور باطن فیه فالحق سمع الخلق و بصره و یده و رجله و جمیع قواه کما ورد فی الخبر الصحیح

•          ثم ان الذّات لو تعرّت عن هذه النسب لم تکن الها و هذه النسب‏ احدثتها اعیاننا فنحن جعلناه بمألوهیتها الها فلا یعرف حتی نعرف قال علیه السلام من عرفه نفسه فقد عرف غلط نعم تعرف ذات قدیمة ازلیه لا یعرف انه اله حتی یعرف المألوه فهو الدلیل علیه ثم بعد هذا فی‏ ثانی حال یعطیک الکشف ان الحق نفسه کان عین الدلیل علی نفسه و علی الوهیته و ان العالم لیس الا تجلیّه‏ فی صور اعیانهم الثابتة التی یستحیل وجودها بدونه»(ابن عربی، فص ابراهیمی، ص81)

•          قیصری: «لان الوجود الخارجی و الاعیان الدالة علیه کلها بحسب الحقیقة عینه فهو الدلیل علی‏ نفسه»(قیصری، شرح فصوص الحکم،بمبئی:ملک الکتاب،1300،ص.187،)

•          کاشانی: «لان غیر الوجود الحق الظاهر و الباطن عدم محض»( کاشانی، شرح فصوص الحکم، مصر: حلبی، 1966، ص145، س20)

•          معیارهای کلی برهان صدیقین

•          1- در طریقه‏ی صدیقین باید از خود ذات حق بر ذات او راهی یافت و استدلال یا استشهاد کرده و یا تنبّه حاصل نمود. در این روش نباید مخلوقات و افعال و آثار حق واسطه و طریق باشند، هر چند که واسطه قرار دادن برخی از فروض عقلی به برهان صدیقین خللی وارد نمی‏سازد

•          2- شکل برهان از اشکال بدیهی الانتاج باشد به طوری که نتیجه‏ی آن کاملاً صادق و یقینی بوده و شایبه‏ی کذب و خطا در آن راه نیابد

•          3- مقدمات مأخوذه در برهان از گروه قضایای بدیهی اوّلی باشد و مقدمات غیر بدیهی اولی ومبادی نظری در آن به کار نرود.

•          4- بر کوتاه‏ترین و کمترین مبادی متکی باشد به نحوی که بدون صرف وقت زیاد و با سرعت انسان را به مطلوب و نتیجه برساند و به تعبیر دیگر اخصر البراهین باشد

•          5- توان آن را داشته باشد که علاوه بر اثبات ذات واجب، توحید و صفات و افعال حق را نیز اثبات کند.

•          با توجه به طبقه‏بندی حکمای متأله از طرق خداشناسی، معیار نخست حدّ اقلِ معیار لازم در برهان صدیقین خواهد بود و معیارهای بعدی را می‏توان فقط شرط کمال این برهان به شمار آورد.

•          برهان‌پذیری واجب‌تعالی

•          او عاری از ماهیت است و صرف الوجود است، پس‏ اقامه برهان بر او ممتنع است از آنرو که به حکم قاعدتین الحدّ للماهیة و بالماهیه و ما لاماهیة له فلا برهان علیه که مترتب بر قاعده اولی است

•          شیئی فاقد الماهیه در حیطه تعریف در نمی‏آید و بر آنچه‏ که محدود نبود اقامت برهان نتوان کرد و بالنهایه اقامت برهان بر حق ممتنع است.

•          دلیل امتناع اقامت برهان بر فاقد الماهیه

•          حد همان جنس و فصل است که در تصور می‏آید و اگر شیئی فاقد آن‏[-جنس و فصل‏] باشد نتواند بود که در تصور آید و چون متصور[به صیغه مفعولی‏] نیفتد اثبات وجود بر آن‏ نتوان کرد از آنروی که این امر از مقولت تصدیق است و در تصدیق تصور طرفین فرض است و چون‏ موضوع بالاخص هم که اهم طرفین و بل که ذات است در قبال محمول که صفت است،وجود[- وجود عقلانی-تصور نداشته باشد پیداست که به طریق اولی تصدیق‏[اثبات وجود]نیز نخواهد داشت.

•          نوع برهان صدیقین

•          این برهان انی است که از بعضی لوازم به بعض لوازم دیگر می‏رسیم، یعنی از اینکه وجود حقیقت مشککه ذات مراتب است و تام است و صرف و همچنین ناقص و مشوب به لازمه دیگر آن که مرتبه تامه صرفه وجود همان واجب الوجود است رسیده‏ایم و این برهان انی است، لیکن از آنجا که سلوک از ذات او به ذاتش از ذات به صفاتش و از صفات به افعالش است، سزاوار است بگوییم: این برهان از بین براهین انیه اشبه به برهان لمی است والا برهان لمی در حکمت الهی جایی ندارد. (علامه طباطبائی در تعلیقه جلد ششم اسفار)

•          «سایر براهین اثبات وجود واجب انی هستند، به خلاف برهان صدیقین که شبه لم است از آن جهت که همانطور که برهان لمی افاده یقین و جزم تام و کامل می‏کند، این برهان نیز چنین است و استدلال از حقیقت وجود به خودش است که استدلال به غیر نمی‏باشد.(میرزا مهدی آشتیانی، تعلیقه شرح منظومه، ص 488) )

•          روایات

•          روایات فراوانی در کتب روائی از ائمه اطهار علیهم السلام نقل گردیده است که خدا را به جز خودش نتوان شناخت.در اصول کافی بابی است (اصول کافی، ج 1، ص 113) تحت عنوان«انه لا یعرف الاّ به»

•          چنانچه حضرت امیر(ع)فرمود:«اعرفوا الله بالله»یعنی خدا را به خدا بشناسید.

•          در روایت آمده است که از حضرت سؤال شد پروردگارت را به چه شناختی؟فرمود:به آنچه خودش، خود را برایم معرفی کرده، عرض شد: چگونه خودش را به تو معرفی کرده؟فرمود: هیچ صورتی شبیه او نیست و به حواس درک نشود و به مردم سنجیده نشود، در عین دوری نزدیک است و در عین نزدیکی دور، برتر از همه چیز است و گفته نشود چیزی برتر از او است، جلو همه چیز است و نتوان گفت جلو دارد، در اشیاء داخل است نه مانند داخل بودن چیزی در چیزی، از همه چیز خارج است، نه مانند چیزی که از چیزی خارج باشد... (همان ، ج 1، ص 113)

•          منصور بن حازم گوید: به امام صادق(ع)عرض کردم با مردمی مناظره کردم و به ایشان گفتم:«ان الله جل جلاله، اجل و اعز و اکرم من ان یعرف بخلقه بل العباد یعرفون بالله فقال: رحمک الله» (همان، ج1، ص115)

•          سید الشهداء علیه السلام در دعای عرفه چنین می‏فرماید:«ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک؟ متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک.

•          امام سجاد(ع):«بک عرفتک و انت دللتنی علیک و دعوتنی الیک ولولا انت لم ادرما انت»

•          «یا من دل علی ذاته بذاته»

•          «ان الراحل الیک قریب المسافة وانک لا تحتجب عن خلقک الا ان تحجبهم الا عمال دونک»(دعای ابوحمزه)

•          برهان صديقين به بيان شيخ‌الرئيس

•          «كل موجود اذا التفت اليه من حيث ذاته من غير التفات الي غيره فاما ان يكون بحيث يجب له الوجود في نفسه او لا يكون، فان وجب فهوَ الحق بذاته الواجب وجوده من ذاته و هو القيوم و ان لم يجب لم يجزان يقال انه ممتنعٌ بذاته بعد ما فرض موجودا بل ان قرن باعتبار ذاته شرط مثل شرط عدم علته صار ممتنعا او شرط وجود علته صار واجبا و ان لم يقرن بها شرط لا حصول عله و لا عدمها بقي له في ذاته الامر الثالث و هو الامكان فيكون باعتبار ذاته الشي الذي لا يجب و لا يمتنع فكل موجود اما واجب‌الوجود او ممكن الوجود بحسب ذاته»

•          اشاره: «ما حقه في نفسه الامكان فليس يصير موجودا من ذاته فانه ليس وجوده من ذاته اولي من عدمه من حيث هو ممكن فان صار احدهما اولي فلحضور شيي‌ء او غيبته فوجود كل ممكن‌الوجود هو من غيره»

•          تنبيه: «اما ان يتسلسل ذلك الي غير النهايه فيكون كل واحد من آحاد السلسله ممكنا في ذاته والجمله متعلقه بها فتكون غير واجبه ايضا و تجب بغيرها»

•          شرح کلام شیخ

•          خواجه طوسي: تقرير كلام شيخ پس از ثبوت اصل نياز و احتياج ممكن به سوي غير، اين است كه اين غير يا واجب است و يا ممكن و كلام در اين ممكن نيز مانند سخن در ممكن اول است؛ پس يا منتهي مي‌شود به واجب و يا دور و تسلسل پيش مي‌آيد

•          شيخ، شق اوّل را ذكر كرده است؛ زيرا اين، همان مطلب و مقصود است و نه دوم را؛ چرا كه ظاهرالبطلان است، بلكه شق سوم را ذكر كرده است و اراده كرده است كه لزوم مطلوب را از آن تبيين كند. و آن، اين است كه سلسله ممكنات بر فرض وجود داشتن، محتاج به سوي چيزي خارج از دايره امكان مي‌باشند كه اين ممكنات به واسطه او وجوب پيدا كرده‌اند

•          علامه طباطبايي، در نهايه‌الحكمه در تقرير برهان شيخ مي‌گويد:

•          ان تحقق موجود ما ملازم لترجح وجوده اما لذاته فيكون واجبا بالذات او لغيره و ينتهي الي ما ترجح بذاته والا دارَ اَوْ تسلسل و هما مستحيلان

•          در اين تقرير، برهان صديقين شيخ، مبتني بر بطلان دور و تسلسل است و اگر كسي آن را نپذيرد، چنين تقريري ناتمام خواهد بود.

•          مباني برهان شيخ

•          1- واقعيتي در عالم خارج وجود دارد و سفسطه محض، باطل است.

•          2- نياز ممكن به سوي علت، امري بديهي اولي است.

•          3- بطلان دور.

•          4- بطلان تسلسل.

•          امكان ذاتي

•          در برهان شيخ، امكان ذاتي يا همان امكان ماهوي، واسطه اثبات است

•          دیدگاه صدرا درباره تقریر شیخ

•          برهان شيخ، صديقين نيست؛ زيرا به جاي حقيقت وجود، به مفهوم وجود، نظر دارد. «... و هذا المسلك اقرب المسالك الي منهج الصديقين و ليس بذلك كما زعم لان هناك يكون النظر الي حقيقه الوجود و ههنا يكون النظر في مفهوم الموجود».

•          اشكال ديگر، انّي بودن و در نتيجه، مفيد يقين نبودن آن است

•          علامه طباطبايي: اين نوع برهان، واسطه‌اي بين برهان لمّي و انّي و مفيد يقين است و در اكثر مباحث فلسفي (اگر نگوييم در همه موارد) از چنين روشي استفاده مي‌شود.

•          اين برهان، همان برهان وجوب و امكان است كه از امكان ذاتي موجودات آغاز شده است.

•          برهان صديقين، نزد شيخ اشراق

•          صدرا طريقه خود را قريب الماخذ با روش اشراقين می‌داند.

•          طريقه الاشراقين: هرگاه نور مجرد، به لحاظ ماهيت و در ماهيتِ خود محتاج بود، احتياج وي قهرا به جوهر غاسق ميّت نبود؛ زيرا جوهر غاسق را نرسد كه موجودي اشرف و اتّم از خود بيافريند، آن‌گونه موجودي كه نه در يك جهت بلكه در جهات متعدد بر او اشرفيت دارد و اصولاً چگونه مي‌تواند جوهر غاسقي افاده نور كند؟

•          پس اگر نور مجرد در تحقق ذاتش محتاج بود، به ناچار محتاج به نوري بود كه قائم و استوار به ذات خود بود

•          و بدانستي كه وجود سلسله انوار مجرده مترتبه به‌طور بي‌نهايت محال است. بنابراين، واجب است كه انوار قائمه بالذات و انوار عارضه و هيأت آن‌ها همه به نوري منتهي شود كه وراي وي نور ديگر بدان سان نبود و آن نورالانوار و نور محيط و نور قيوم و نور مقدس نور اعظم و اعلي بود.

•          بيان شيخ اشراق به اضافه اعتقاد به تشكيك در حقيقت نور كه شيخ اشراق بدان معتقد است، تقرير ديگري از برهان صديقين است كه در فلسفه صدرايي به جاي نور، حقيقت وجود مطرح مي‌شود.

•          نظر صدرا

•          صدرا: اگر مقصود حكماي اشراق از «ماهيت نور» كه در نزد ايشان بسيط و داراي كمال و نقص است، حقيقت وجود باشد، در اين صورت برهان ايشان برهان صديقين خواهد بود؛ چون در حقيقت هستي نظر كرده‌اند ولي اگر مقصود از نور مفهوم آن باشد لا يمكن تصحيحه

•          دقت در برهان شيخ اشراق آشكار مي‌كند كه بحث او وجودي است، نه ماهوي و مقصودش از كلمه ماهيت، «انيت» است؛ چون اين تعبير شيخ اشراق «اذ لا يصلح لان يوجد اشرف و اتم منه» نشان مي‌دهد كه بحث بر سر وجود و ايجاد است.

•          تقریر برهان صدیقین از دیدگاه قیصری

•          قیصری در مقدمه بر فصوص پنج تقریر آورده است:

•          تقریر نخست: الوجود واجب لذاته، إذ لو کان ممکناً لکان له علّة موجودة، فیلزم تقدّم الشیء علی نفسه. (شرح مقدمه‏ قیصری، ص162)

•          تقریر دوم: الوجود لیس بجوهر ولا عرض لما مرّ و کلّ ما هو ممکن فهو إمّا جوهر أو عرض، ینتج: انّ الوجود لیس بممکن فتعین أن یکون واجباً».(همان، ص170)

•          تقریر سوم: الوجود لا حقیقة له زائدة علی نفسه وإلاّ یکون کباقی الموجودات فی تحققه بالوجود ویتسلسل وکلّ ما هو کذلک فهو واجب بذاته لاستحالة انفکاک ذات الشیء عن نفسه.(همان، ص171)

•          تقریر چهارم: کلّ ما هو غیر الوجود یحتاج إلیه من حیث وجوده و تحققه و الوجود من حیث هو وجود لا یحتاج إلی شیء فهو غنی فی وجوده عن غیره و کلّ‏ما هو غنی فی وجوده عن غیره فهو واجب فالوجود واجب بذاته». (همان، ص173)

•          تقریر پنجم: کل ممکن قابل للعدم و لا شی‏ء من الوجود المطلق بقابل له فالوجود واجب بذاته».(همان، ص183)

•          قیصری در جای دیگر تقریر ششمی را مطرح کرده است:

•          اعلم انّ کلّ أحد من أهل العام لا یشکّ فی کونه موجوداً و وجوده لذاته وإلاّ لدار أو تسلسل و کلّ ‏وجود لذاته واجب». (داود بن محمود قیصری، التوحید والنبوة والولایة، ص10)

•          تفاوت تقریرهای قیصری

•          قیصری در تقریر نخست ضمن توجه به وجود محض و حقیقت وجود محض و ویژگی علیت آن که غیر هستی نمی‏تواند علت برای هستی باشد وجوب هستی را ثابت می‏کند چه خود شی‏ء نمی‏تواند علت خود باشد.

•          در تقریر دوم خواص ممکن را در حقیقت وجود محض جستجو می‏کند و انتفای این خواص را دلیل بر وجوب وجود محض می‏داند

•          در تقریر سوم عینیت وجود محض با تحقق و تحصل آن، دلیل بر وجوب است دانسته شده

•          در تقریرچهارم وابستگی غیر وجود به وجود و عدم نیاز وجود به غیر خود در تحقق، دلیل بر وجوب وجود گرفته شده است.

•          در تقریر پنجم عدم قابلیت عدم از سوی وجود محض مورد نظر در برهان قرار گرفته

•          در تقریر ششم حقیقت هستی با توجه به هستی خود فرد درک شده؛ استقلال این حقیقت با توجه به برهان بطلان دور و تسلسل ثابت شده و از اینجا به وجوب وجود رسیده است.

•          بنابراین؛ عدم امکان وجود علت برای هستی، عدم انطباق خواص ممکن بر وجود محض، عینیت هستی با تحقق، وابستگی غیر هستی به هستی، عدم قابلیت عدم به هر نحوی از سوی وجود و بطلان دور و تسلسل راه‏های سیر منطقی و عرفانی قیصری از حقیقت هستی محض به سوی واجب الوجود و یا وجوب وجود می‏باشند.

•          تقریر معروف در بیانات عرفا

•          این تقریر سه مقدمه دارد:

•          1- اثبات وجود صرف هستی.

•          2- امتناع عدم برای حقیقت هستی محض.

•          3- ضرورت چیزی که عدم‌پذیر نیست.

•          اثبات مقدمه نخست: وجود اصالت دارد نه ماهیت

•          وجودی که منشأ آثار است یا وجود صرف است یا وجود مشوب به غیر وجود و مقید و یا هر دو

•          در صورتی که وجود صرف یا هر دو باشند، تحقق وجود صرف ثابت می‏شود

•          اگر منشأ آثار و فعلیت، وجود مشوب و مقید است در این صورت نیز وجود صرف مسلّم خواهد بود؛ زیرا اگر وجود صرف و مطلق موجود نباشد، وجود مشوب و مقید از کجا موجود شده است؟ اگر مطلقی نباشد مقیدی هم نخواهد بود، چون هستی مقید فرع بر هستی مطلق است.

•          مطلق در باب هستی غیر از مطلق در باب مفاهیم است، مطلق مفهومی ذاتاً هیچ تحصل و تعیّنی ندارد و تحصل خود را از افراد و مراتب خود می‏گیرد در حالی که مطلق وجودی عین تعیّن و تحصّل است پس وجود مقید که تابع مطلق است دلیل بر وجود مطلق است.

•          اثبات مقدمه دوم

•          محال است صرف وجود، متصف به نیستی شود، زیرا ذاتا قابلیت نیستی ندارد، و در طرد عدم از خود نیاز به واسطه‏ای در اتصاف به موجودیت و وجوب وجود ندارد، همچنان که نیازی به علت خارجی ندارد.

•          نیازی به واسطه در اتصاف یا حیثیت تقییدیه‏ای ندارد، چون ممکن نیست عدم‌ناپذیری وجود برگرفته از ماهیت و یا امری در ذات وجود باشد

•          نیازی به علت خارجی برای طرد عدم یا حیثیت تعلیلیه ندارد، چون آن علت خارجی یا مثل وجود است، یا خود وجود ویا وجود مشوب

•          مثل وجود که باطل است چون «صرف الشیء لا یتثنّی ولا یتکرّر»

•          خود وجود که بطلان آن واضح‏تر است

•          وجود مشوب و مقید هم که فرع بر وجود مطلق است پس نمی‏تواند علت برای کمال وجود مطلق باشد.

•          نتیجه: وجود مطلق و هستی صرف که قابلیت عدم را ندارد واجب الوجود بالذات است.(آشتیانی، تعلیقه بر شرح منظومه حکمت سبزواری، ص490 و 491)

•          تقریر ملاصدرا

•          از عبارات وی دو تقریر به دست می‏آید:

•          تقریر یکم: «الوجود لا یمکن تألیف حقیقة من حیث هی... وإذ قد علمت استحالة قبلیة غیر الوجود علی الوجود بالوجود لاح لک انّ الوجود من حیث هو متقرّر بنفسه موجود بذاته...».(اسفار،ج1، 53)

•          طبیعت وجود اصیل، ممتنع الترکیب بوده و قابل تحلیل به جهات و اجزا نیست، زیرا صرف الحقیقة لایتکرر و لایتثنّی

•          و نیز هیچ چیز و حیثیتی غیر وجود امکان تقدم بر وجود ندارد

•          پس چنین طبیعتی نه قابل تعلیل است و نه قابل تقیید و ضرورتاً غنی بالذات و مستقل التقرر و الموجودیه است.

•          پس موجودات امکانی و هویات فقری و تعلقی فقط در فرض مسبوقیت به وجود واجب قابل فرض هستند

•          پس بدون نیاز به ابطال دور و تسلسل و بدون میانجیگری فروض عقلی و فقط بر اساس ملاحظه طبیعت وجود محض و اصالة الوجود، به طور لمّی، مصداق بالذات واجب الوجود ثابت می‏شود.

•          تقریر دوم

•          مقدمه اول: اصالت وجود

•          مقدمه دوم: وحدت تشکیکی

•          مقدمه سوم: معلول ذاتاً محتاج به علت بوده و ذاتاً عین ربط به علت است

•          مقدمه چهارم: حقیقت وجود با قطع نظر از هر حیث و جهتی که به آن ضمیمه شود مساوی با کمال و فعلیت محض است و راه یافتن عدم در آن، تنها ناشی از معلولیت و تأخّر از مرتبه‏ علت است.(صدرا، اسرارالآ‏یات، ص26؛ اسفار، ج6، 14-16؛ شرح اسفار، ص121-132 و ص164- 167.)

•          تقریر برهان

•          حقیقت هستی که مراتب تشکیکی دارد یا غنی بالذات است و یا متعلق به غنی بالذات است؛ موجود بما هو موجود یا مستقل است یا رابط.

•          اگر مستقل و غنی محض باشد واجب بالذات است و ا گر رابط باشد مرتبط به مستقل است، چون ربط در وجود رابط، عین ذات اوست.

•          به‌عبارت دیگر، حقیقت هستی عین موجودیت است و در موجودیت و واقعیت داشتن خود مشروط به هیچ شرط و قیدی نیست.

•          کمال و عظمت و استغنا و فعلیت از خود وجود برخاسته و جز وجود حقیقتی ندارد، پس هستی در ذات خود مساوی با نامشروط بودن و وجوب ذاتی و ازلی است و به این ترتیب عقل انسان او را از اصالت وجود به ذات لا یزال حق رهنمون می‏گردد.

•          بیانی دیگر

•          حقیقت وجود به لحاظ خودش حدّ و قیدی ندارد

•          پس هیچ مرتبه‏ای از عدم در حقیقت وجود فرض نمی‏شود

•          قهراً حقیقت وجود نه حیثیت تقییدی دارد نه حیثیت تعلیلی، زیرا اگر علتی برای آن فرض شود، حقیقت وجود محدود می‏شود، چون لازمه‏ی معلولیت، محدودیت است پس حقیقت وجود بی‏نیاز از علت است و واجب الوجود می‏باشد.

•          نتایج برهان صدیقین از نظر صدرا

•          1- توحید ذات واجب الوجود (لانّ الوجود حقیقة واحدة).

•          2- علم خدا به ذات خویش و ماسوای خود و حیات ذات حق(إذ العلم لیس إلاّ الوجود)

•          3- قدرت و اراده ذات حق(لکونهما تابعین للحیاة والعلم)

•          4- قیومیّت ذات واجب نسبت به سایر موجودات (لانّ الوجود الشدید فیاض لما دونه)

•          5- ابطال دور و تسلسل.(اسفار، ج6، ص25-26)

•          تفاوت تقریر صدرا با تقریر شیخ الرئیس و شیخ اشراق

•          1- در برهان صدرا حقیقت وجود؛ در برهان شیخ الرئیس مفهوم وجود و در برهان شیخ اشراق ماهیت مبنا و اساس برهان است.

•          2- در برهان صدرا امکان فقری و در تقریر شیخ الرئیس و شیخ اشراق امکان ماهوی مورد نظر است.

•          3- تقریر صدرا نیازمند به ابطال دور و تسلسل نیست بلکه خود دلیل بر ابطال آن است ولی تقریر شیخ الرئیس و شیخ اشراق وابسته به ابطال دور و تسلسل است.

•          4- تقریر صدرا و شیخ اشراق علاوه بر اثبات ذات، کمالات واجب را نیز اثبات می‌کند ولی تقریر شیخ الرئیس بیش از اثبات ذات واجب، کاربردی ندارد.

•          5- مبانی برهان صدرا مبرهن است ولی برخی مبانی شیخ اشراق مانند اصالت ماهیت مردود است.

•          6- برهان صدرا نسبت به تمام مراتب وجود و موجودات فراگیر است ولی تقریر شیخ اشراق دربرگیرنده موجودات جسمانی و جرمانی نیست. البته برخی همین را هم منکر شده‏اند (رک: جوادی آملی، شرح اسفار، ص198)

•          تقریر حکیم سبزواری

•          وی برهان صدیقین را اسد و اخصر نامیده است و به جای طریقه مستقیم که وابسته به اثبات بطلان دور و تسلسل است از روش خلف استفاده کرده است و آن را اوثق دانسته است.

•          عبارات وی مختلف است(شرح دعای صباح، ص12-13؛ شرح منظومه حکمت، ص126؛ اسفار، ج6، ص16-17، تعلیقه سبزواری)

•          «فالأسدّ الأخصر أن یقال بعد ثبوت أصالة الوجود، انّ حقیقة الوجود التی هی عین الأعیان حاق الواقع حقیقة مرسلة یمتنع علیها العدم إذ کلّ‏مقابل غیر قابل لمقابله والحقیقة المرسلة التی یمتنع علیها العدم واجبة الوجود بالذات فحقیقة الوجود الکذائیة واجبة بالذات...».(اسفار، ج6، 16-17 تعلیقه سبزواری؛ علامه طباطبایی، نهایة، ج2، ص277)

•          تقریر

•          به روش خلف: زیرا اگر فرض شود که حقیقت وجود ممکن است، باید وابسته به امری غیر از حقیقت باشد و حال آن که برای این حقیقت، غیری وجود ندارد تا وابسته به او باشد، بلکه هر چه برای وجود، دوم فرض شود، او همان حقیقت وجود خواهد بود؛ زیرا ما غیر از وجود، با عدم رو به رو هستیم که نیستی محض و با ماهیت است که امری است اعتباری و غیر اصیل

•          به روش مستقیم: مراد از وجود، مرتبه ای از حقیقت وجود باشد (زیرا فرض بر این است که وجود، حقیقت واحد دارای مراتب است.) پس اگر این مرتبه از وجود، محتاج به غیر باشد، مستلزم غنی بالذات خواهد بود، برای دوری از دور یا تسلسل؛ ولی روش اول (روش خلف) اوثق و اشراف و اخصر است. (سبزواری، شرح منظومه حکمت، ص146)

•          شکل قیاسی این تقریر

•          صغری: حقیقت وجود، حقیقتی مرسله است که بالذات ناقض عدم است.

•          کبری: هر حقیقت مرسله‏ای که بالذات ناقض عدم باشد واجب الوجود بالذات است.

•          نتیجه: پس حقیقت وجود، واجب الوجود بالذات است.

•          بیان صغری: حقیقت مطلقه یعنی بدون قید و شرط؛ این اطلاق خودش قید نیست بلکه مرآت است و بیان عدم التقید است، یعنی حقیقة الوجود حتی مطلق از قید اطلاق، چون نقیض عدم است قابل عدم نیست بلکه طارد عدم است. لانّ الشیء لا یقبل مقابله.(علامه طباطبایی، نهایة الحکمة (محشی)،ج2، ص279)

•          اشکالات و پاسخها

•          اشکال بر کبری: وجود ممکن هم ناقض عدم است امّا واجب الوجود نیست.

•          پاسخ یکم: وجود ممکن محدود به حدود ماهیت خویش است لذا از ورای این حدود، عدم آن انتزاع می‏شود.

•          پاسخ دوم: گرچه وجود ممکن نقیض عدم خاص است ولی نقیض مطلق العدم نیست، وجود ممکن بالارسال و به طور مطلق ناقض عدم نیست، ناقضیت آن ممکن نسبت به عدم، مادام الذات است.

•          اشکال دوم: فرض ارسال و صرافت در حقیقت وجود، با کثرت وجود منافات دارد و جز با مبانی وحدت وجود قابل توجیه نیست.

•          پاسخ: وحدت وجود مدلل است

•          اشکال سوم: این تقریر، مصادره به مطلوب است، زیرا مطلوب در برهان، اثبات وجود صرف، مرسل و غیر قابل عدم است، در حالی که همین مطلوب به عنوان صغری امری مسلم فرض شده است. (علامه طباطبایی، نهایة الحکمة (محشی)،ج2، ص279)

•          اشکال چهارم: صغری این برهان نیاز به اثبات دارد؛ این که چرا حقیقت مرسله وجود به طور مطلق منافی با عدم و ممتنع العدم است، نیاز به اثبات دارد. ولی البته با توجه به توضیحات پراکنده حکیم سبزواری، که خلاصه آن گذشت، اشکال مذکور مسموع نیست.

•          پاسخ: این اشکالات با تعابیر حکیم سبزواری، وارد نیست. (سبزواری، شرح منظومه حکمت، ص 146؛ شرح دعای صباح، ص 13)

•          تقریر علاّمه طباطبایی از برهان صدیقین

•          «وهذه هی الواقعیة التی ندفع بها (السفسطة و نجد کلّ ذی شعور مضطرّاً إلی إثباتها و هی لا تقبل البطلان و الرفع لذاتها حتی انّ فرض بطلانها...) وإذا کانت أصل الواقعیة لا تقبل العدم و البطلان لذاتها فهی واجبة بالذات، فهناک واقعیة واجبة بالذات».(علاّمه طباطبایی، تعلیقه بر اسفار، ج6، ص14-15)

•          واقعیت هستی که در ثبوت وی هیچ شک نداریم هرگز نفی نمی‏پذیرد، یعنی واقعیت هستی بی هیچ قید و شرط، واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرطی لا واقعیت نمی‏شود

•          هر جزء از اجزای جهان، نفی می‏پذیرد پس عین همان واقعیت نفی‌ناپذیر نیست بلکه با آن، واقعیت‌دار می‏شود و بی آن از هستی زایل می‏گردد

•          البته نه به این معنا که واقعیت با اشیا یکی شود و یا در آنها نفوذ و یا حلول کند و یا پاره‏ای از واقعیت جدا شده و به اشیا بپیوندد.

•          نتیجه: جهان و اجزای آن در استقلال وجودی و واقعیت‏دار بودن خود، تکیه به یک واقعیتی دارند که عین واقعیت و به خودی خود واقعیت است».(علاّمه طباطبایی، اصول فسفه، ج5،76 -86)

•          شرح تقریر علامه

•          واقعیت مطلقه هرگز زوال‌پذیر نیست و چیزی که هرگز زوال‌پذیر نباشد و زوال آن ممتنع بالذات باشد، وجود آن واجبِ ازلی است، پس اصل واقعیت، واجب ازلی خواهد بود، آنگاه واقعیت‏های زوال‌پذیر و موجودات محدود به آن واقعیت زوال‌ناپذیر تکیه می‏کند».(جوادی آملی، شرح اسفار، ج6، ص279)

•          پیش از آن که بحث از اصالت ماهیت یا وجود مطرح شود، اصل واقعیت که نقطه مقابل سفسطه است ‏پذیرفته است، چون هر ذی‌شعوری به‌دلیل بداهت آن، مضطر به پذیرش آن است.

•          از سوی دیگر اصل واقعیت، قابل اثبات نیست، زیرا هرگونه استدلالی بر واقعیت، متوقف بر پیش‏فرض گرفتن واقعیت‏هایی چون گوینده، شنونده و... است.

•          همین واقعیت، زوال‌پذیر نیست، زیرا در غیر این صورت، یا این واقعیت تحت شرایط و قیودی قابل زوال است و یا به طور مطلق و خارج از هر قید و شرطی

•          در صورت نخست به این نکته اعتراف شده است که یک زمان یا یک مقطع و یا حالت و شرطی هست که این واقعیت در آن مقطع زایل شده است، پس در کنار سلب واقعیت، چندین واقعیت را به ناچار اثبات کرده‏ایم

•          در صورت دوم نیز به ناچار حکم به وجود واقعیت کرده‏ایم، زیرا اگر این واقعیت واقعاً و حقیقتاً زایل شده است پس باز یک واقعیت و حقیقتی هست، چه آن که اگر آن واقعیت حقیقتاً زایل نشود و ما صرفاً توهم زوال کنیم پس اصل واقعیت محفوظ است. پس اگر واقعاً زایل شده باشد زوال آن، خود واقعیتی خواهد بود و به این ترتیب از فرض زوال واقعیت ثبوت آن لازم می‏آید و در نتیجه زوالش مستحیل بالذات بوده و تحقق آن ضروری بالذات خواهد بود

•          این ضرورت ذاتی، همان ضرورت ازلی در منطق است.

•          امتیازات این تقریر

•          1- این تقریر اسدّ تقریرات است، زیرا از غیر واجب به واجب نرسیده است و از بیگانه به آشنا استدلال نشده است، بلکه در آن از خود واقعیت محض حتی پیش از تحلیل آن به وجود و ماهیت به ضرورت ازلی همان واقعیت پی برده شده است.

•          2- این تقریر اخصر البراهین است. زیرا بر هیچ مبدأ تصدیق متوقف نیست.

•          3- این تقریر هم ذات حق و هم توحید او را اثبات می‏کند، زیرا ضرورت ازلی واقعیت با اطلاق ذاتی و عدم تناهی او همراه است و اطلاق ذاتی و عدم تناهی با فرض شریک و ضد و مانند آن جمع نمی‌شود.

•          4- این تقریر بر بطلان دور و تسلسل مبتنی نیست.

•          5- تقریر علامه می‏تواند اولین مسأله فلسفی و از مبادی فلسفی به شمار آید.

•          بر اساس تقریر علامه، وجود واجب بدیهی است نه نظری و این امر با ظواهر کتاب و سنت سازگارتر است، «أفی الله شک»، اصل حقیقت محض که زوال‌پذیریش مستقل بالذات است تردید‌پذیر نیست.

                                          

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید