ویژگیهای علم حضوری(ازچکیده مباحث درس عرفان نظری)استاددکترسیدمرتضی حسینی شاهرودی

باتشکرازجناب محسن جان پوردشتی

•          ویژگی‌های علم حضوری

•          1- متصف نشدن به صدق یا کذب

•          این ویژگی در آثار حکمای مسلمان تا عصر شیخ اشراق وجود دارد

•          شیخ اشراق: سؤال: اذا علم مدرک ما شیئاً ان لم یحصل شیء فما ادرکه، و ان حصل فلابدّ من المطابقة.

•          جواب: العلم الصوری یجب ان یکون کذا، و امّا العلوم الاشراقیة المذکورة فاذا حصلت بعد ان لم تکن، فیحصل للمدرک شیء ما لم یکن و هو الاضافة الاشراقیة لاغیر، و لایحتاج الی المطابقة. (شیخ اشراق، المشارع و المطارحات] در: مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، (تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1355)[، ج 1، ص 489.)

•          صدرا نیز بدین ویژگی تصریح کرده است.(رک. ملّاصدرا، المبدأ و المعاد، تصحیح سید جلال‌الدین آشتیانی، (تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1354)، ص 110.)

•          ادامه

•          از مهم‌ترین ویژگی‌های علم حضوری، عدم قابلیت اتصاف به صدق و کذب یا مطابقت و عدم مطابقت با واقع نیست.

•          چرا علم حضوری به صدق و کذب یا مطابقت و عدم مطابقت با واقع متصف نمی‌شود؟

•          پاسخ این مسئله را باید در ویژگی‌های دیگر جست.

•          2- خطاناپذیری

•          از عصر حکمایی که آموزه علم حضوری را ابداع نموده و تلویحاً یا تصریحاً به تمایز آن با علم حصولی توجه کرده‌اند، تاکنون اتفاق نظر وجود دارد که علم حضوری منهای تفسیرها و تعبیرهای آن، که خود نوعی علم حصولی است، خطاناپذیر است.

•          کمتر مسئله فلسفی را می‌توان یافت که چنین مقبولیت همگانی داشته باشد، به گونه‌ای که حتی یک نفر از حکما در آن اظهار تردید یا مخالفت نکرده باشد.

•          چرا علم حضوری خطاناپذیر است؟ پاسخ آن، ویژگی دیگری است که در پی می‌آید:

•          3- فقدان واسطه

•          میان عالم و معلوم، واسطه‌ای چون مفاهیم و صور ذهنی نیست، بلکه ذات معلوم در عالم حضور دارد. راز خطاناپذیری علوم حضوری، همین است.

•          خطا جایی ممکن است که میان عالم و معلوم واسطه باشد.

•           در آنجا که شیئی را با آینه مشاهده می‌کنیم، خطا امکان پذیر است، زیرا ممکن است آینه محدّب یا مقعّر باشد و در ارائه یک شیء آنچنان که هست، خطا کند. اما آنجا که ذات شیء را بدون واسطه‌ای همچون مفاهیم و صور ذهنی می‌یابیم، خطا ممکن نیست

•          4- عینیت علم و معلوم

•          در علم حضوری، واقعیت معلومْ عین واقعیت علم است.

•          در علم حصولی، واقعیت علمْ مفهوم یا صورتی است که در ذهن ما موجود است و واقعیت معلومْ ذاتی است که بیرون از ذهن ما در خارج موجود است.

•          در علم حضوری، علم همان واقعیت معلوم است که نزد ما حاضر است.

•          اگر شاد یا غمگین هستیم، واقعیت معلوم نزد ما موجود است و ما با اتصال وجودی یا اتحاد با آن واقعیت، آن را می‌یابیم.

•          علم ما به شادی، ترس و اندوهْ همان وجود شادی، ترس و اندوه در ماست.(رک. مرتضی مطهّری، مجموعه آثار، چ ششم، (قم، صدرا، 1377)، ج 6، ص 272.)

•          5- اتحاد عالم و معلوم یا اتصال وجودی میان آنها

•          در علم حضوری، عالم و معلوم با یکدیگر متحدند و میان آنها اتصال وجودی حکم فرماست

•          شیخ اشراق تعبیر «العلم الحضوری الاتصالی الشهودی» را به‌کار می‌برد(شیخ اشراق، التلویحات ]در: مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، چ دوم، (تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1373)[، ج 1، ص 74.)

•          البته، در علم ذات به ذات، این ارتباط فراتر از اتحاد است، یعنی وحدت حاکم است. در این قسم علم حضوری، عالم با معلوم یکی است. و تمایز آنها از حیث اعتبار است.

•          ‌گفته ابن سینا

•           البری عن المادة ... هو معقول لذاته، و لانّه عقل بذاته فهو معقول ذاته، فذاته عقل و عاقل و معقول، لا انّ هناک اشیاء متکثّرة ... فقد فهمت انّ نفس کون الشیء عاقلا و معقولا لایوجب ان یکون اثنین فی الذات و لا فی الاعتبار ایضاً. (ابن سینا، الشفاء، الالهیّات، (تهران، ناصر خسرو، 1363)، ص357ـ358؛ رک. مرتضی مطهّری، مجموعه آثار، ج 8، ص312ـ315؛ ملّاعبداللّه زنوزی، لمعات الهیة، تصحیح سید جلال‌الدین آشتیانی، چ دوم، (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1361، ص287)

•          امکان دست‌یابی به حقیقت وجود از طریق علم حضوری

•          دست‌یابی به حقیقت وجود صرفاً از راه علم حضوری ممکن است. این امر از ویژگی‌های علم حضوری است،.

•          از راه مفاهیم و صور ذهنی نمی‌توان به هستی و واقعیت اشیا دست یافت، چراکه خارجی بودن عین واقعیت هستی است.

•          به‌گفته صدرا: «لا یمکن ادراک الوجود الاّ بالشهود و الحضور الوجودی.»( ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة فی الاسفارالعقلیة الاربعة، (قم، مصطفوی، بی تا، ج 1، ص 412؛ رک. همان، ص 392.)

•          از راه استدلال و علم حصولی می‌توان لوازم و آثار وجود را ـ که معرفتی ضعیف و نه بالکنه ـ است شناخت(همان، ص 53؛ همان؛ ص389ـ390.)

•          7- شخصی و غیرقابل انتقال بودن

•          علم حضوری پدیده‌ای شخصی است و  نمی‌توان آن را عیناً به دیگران منتقل کرد، چنان که حواس ظاهری نیز این گونه‌اند.

•          البته، اگر علم حضوری به علم حصولی تبدیل گردد، در این صورت، قابل انتقال به دیگران است، اما در این صورت، این علم حصولی است که انتقال یافته است نه علم حضوری.

•          شخصی و غیرقابل انتقال بودن علم حضوری سبب این نیست که چنین معرفتی اختصاصی باشد، بلکه ممکن است این گونه معرفت همگانی بوده، هر کس بتواند به تجربه‌ای از آن نایل گردد و مرتبه‌ای از آن را دارا باشد.

•          شخصی و غیرقابل انتقال بودن آن، منافاتی با همگانی بودنش ندارد.

•          منظور از «شخصی» این است که نفس وجود این تجربه خاصْ قابل انتقال به دیگران نیست، اما مثل آن برای دیگران قابل حصول است.

•          8- عدم امکان اتصاف به احکام ذهنی

•          به دلیل حضور واقعیت معلوم بدون واسطه مفاهیم و صور ذهنی نزد عالم، اوصافی که علم حصولی بدان‌ها متصف می‌گردد،( رک. ملّاصدرا، الاسفارالاربعة، ج 6، ص 257، تعلیقه علّامه طباطبائی و تعلیقه ملّاهادی سبزواری؛ مرتضی مطهّری، مجموعه آثار، ج 6، ص 275.)

•          همچون حکایت، شک، یقین، تصور، تصدیق، ذهن، تفکر، تعقّل، استدلال، تعریف، تفهیم و تفهّم، در مورد علم حضوری به کار  نمی‌رود.

•          در نتیجه، احکام مربوط به علم حصولی نیز در مورد آن جاری نیست.

•          ادامه

•          بدین سبب، به دلیل آنکه منطق و قواعد آن به مفاهیم و گزاره‌ها اختصاص دارد، شامل علوم حضوری  نمی‌شود. علم حضوری فرامنطق بوده و منطقی ویژه خود را دارد.

•          احراز صدق قضایای تحلیلی، از جمله بدیهیات اولیه، از راه ارجاع آنها به علم حضوری ممکن است.( رک. محمّد حسین زاده، پژوهشی تطبیقی در معرفت شناسی معاصر، (قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382)، ص 198ـ205؛ همو، درآمدی بر معرفت شناسی و مبانی معرفت دینی، چ دوم، (قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1385)، فصل ششم.)

•          در این مورد، علم حضوری بدین معناست که تجربه‌ای ذهنی از خودِ این گونه قضایا داشته باشیم، چنان که علم ما به صور ذهنی نیز حضوری است.

•          9- عینیت یا وحدت علم و ذات عالِم

•          در علم حضوری، علمْ عین ذات عالم است. از این رو، علم و عالم با یکدیگر وحدت دارند، نه اینکه متغایر بوده، اتحاد وجودی داشته باشند.

•          بدین سبب، علم حضوری از قبیل اعراض و کیفیات نفسانی نیست. (محمّدتقی مصباح، آموزش فلسفه، چ دوم، (تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1379)، ج 2، درس چهل و نهم، ص 221)

•          10- بی نیازی از قوای ادراکی

•          در علم حضوری، ذات عالم با واقعیت خود، واقعیت معلوم را می‌یابد. اما در علم حصولی، قوّه ادراکی ویژه‌ای همچون حواس ظاهری یا باطنی یا عقل، میان نفس و معلوم واسطه قرار می‌گیرد و نفس توسط آن قوه، تصویر یا مفهومی از معلوم به دست می‌آورد. در نتیجه، به واسطه آن قوّه، عالم می‌شود. از این رو، علم حصولی به دستگاه ویژه‌ای اختصاص دارد که «دستگاه ذهن» نامیده می‌شود.( مرتضی مطهّری، مجموعه آثار، ج 6، ص 272ـ273.)

•          علم حضوری به دستگاه خاصی همچون ذهن نیاز ندارد و برای حصول ادراک بر قوّه خاصی مبتنی نیست.

•          11- عینیت وجود علمی و عینی

•          به دلیل آنکه در علم حضوری، بر خلاف علم حصولی، صورت یا مفهوم یا ماهیت نقشی ندارد، بلکه آنچه در حصول این گونه معرفت کارایی دارد، نفس حضور واقعیت معلوم نزد عالم است، از این رو، می‌توان گفت: یکی از ویژگی‌های علم حضوری این است که وجود علمی یا به تعبیر دیگر، وجود ادراکی معلوم همان وجود عینی اوست.(رک. ملّاصدرا، الاسفارالاربعة، ج 6، ص 156ـ157 و 162؛ مرتضی مطهّری، مجموعه آثار، ج 8، ص 357.) بدین سان، در علم حضوری، وجود خارجی عین وجود علمی است.

•          به نظر می‌رسد «عینیت وجود علمی و عینی»، به چهارمین ویژگی، که «اتحاد عالم و معلوم» است، قابل ارجاع است.

•          12- امتناع تقدّم علم بر معلوم

•          به دلیل آنکه در علم حضوری، علم عین معلوم است، علم و معلوم معیّت دارند و از یکدیگر قابل انفکاک نیستند. در نتیجه، تقدّم علم بر معلوم در علم حضوری ممکن نیست

•          علم حضوری به ا مور معدوم تعلّق  نمی‌گیرد، بلکه معلوم یا متعلّق در علم حضوری همواره امری موجود است.

•          13- شناخت هستی و نه چیستی

•          معلوم یا متعلّق در علم حضوری وجود اشیاست، نه ماهیت آنها، در صورتی که در علم حصولی بر عکس است. (رک. محمّدتقی مصباح، شرح اسفار، کتاب نفس، نگارش محمّد سعیدی مهر، (قم، انتشارات اسلامی، 1375)، ص 231ـ233)

•          علم حضوری به یک شیء مستلزم این نیست که به ذاتیات آن علم داشته باشیم، زیرا علم حضوری به وجود شیء غیر از علم حصولی به ماهیت آن است.

•          متعلّق علم حضوری خود اشیاست، نه ماهیت آنها.

•          14- عدم اندراج تحت مقوله

•          علم حضوری، تحت مقوله مندرج نیست.

•          هستی اشیا و اوصاف هستی‌نما نیز همانند وحدت، علّیت، وجود، حدوث و قدم، تحت مقولات ماهوی  نمی‌گنجند.

•          مفهوم علم حضوری از نیز از مفاهیم وجودی است نه از مفاهیم ماهوی.

•          علم حضوری از اوصاف وجودی و شئون هستی است.مفهوم «علم» در علم حضوری، مفهومی است که با تحلیل ذهنی وجود عالم به دست می‌آید. از این رو، این مفهوم خود، ماهیت یا مفهومی ماهوی نیست، چه رسد به اینکه جوهر یا عرض باشد پس، تحت هیچ مقوله‌ای از مقولات ماهوی  نمی‌گنجد.

•          ادامه

•          علم حضوری به دلیل آنکه علم عین ذات عالم و از شئون وجودی آن است، نه جوهر است و نه عرض، گرچه علم یا معلوم به لحاظ وجودشان، ممکن است حدّ و ماهیتی داشته باشند.

•          اندراج علم حصولی تحت مقوله

•          تا پیش از صدرا نظریه رایج این بود که علم حصولی، برعکس علم حضوری، امری ماهوی بوده، تحت مقولات ماهوی مندرج است، زیرا وجود علم، عین عالم نیست و با آن وحدت ندارد.

•          علاوه بر این، علم حصولی یا صور علمی کیفیتی نفسانی است که قیام آن به نفس، قیام حلولی است. از این رو، علم حصولی، ماهیت عرضی دارد و کیف نفسانی به شمار می‌آید،

•          (سید محمّدحسین طباطبائی، نهایة الحکمة، المرحلة السادسة، الفصل الخامس عشر؛ محمّدتقی مصباح، تعلیقة علی نهایة الحکمة، (قم، در راه حق، 1405)، ص 354، الرقم 355.) علّامه طباطبائی ویژگی یا تمایز مزبور را بر اساس این نظریه چنین شرح داده است:

•          عبارت علامه

•          و من الکیفیات النفسانیة ـ علی ماقیل ـ العلم و المراد به العلم الحصولی الذهنی من حیث قیامه بالنفس قیام العرض بموضوعه لصدق حدّ الکیف علیه

•          و امّا العلم الحضوری فهو حضور المعلوم بوجوده الخارجی عند العالم، و الوجود لیس بجوهر و لاعرض.

•          (سید محمّدحسین طباطبائی، نهایة الحکمة، المرحلة السادسة، الفصل الخامس عشر؛ رک. محمّدتقی مصباح، تعلیقة علی نهایة الحکمة، ص 356، الرقم 355.؛ در مورد نظریه علّامه و صدرالمتألّهین، رک. ملّاصدرا، الاسفارالاربعة، ج 1، ص 284ـ286، تعلیقه علّامه طباطبائی 4)

•          دیدگاه صدرا

•          اما از منظر صدرا و عمده پیروان وی، علم حصولی، امری ماهوی و مندرج تحت مقولات نیست، بلکه همانند حرکت، حدوث، قدم و فعلیت، از اوصاف هستی و مفاهیم فلسفی است.

•          تمایز یا ویژگی مزبور از منظر کسانی درست است که علم حصولی را کیفیت نفسانی و عرض به شمار آورده‌اند. (ملّاصدرا، الاسفارالاربعة، ج 3، ص 382 و 305 و 297.)

•          15- تشکیک پذیری

•          علم حضوری، همچون وجود، حقیقتی تشکیک پذیر، ذومراتب و قابل شدت و ضعف است.

•          منشأ اختلاف مراتب علم حضوری

•          برحسب استقرا، منشأ این اختلاف مراتب، یکی از امور ذیل است:

•          1- اختلاف مراتب هستی مُدرِک: هر قدر مدرِک به لحاظ وجود ضعیف تر باشد علوم حضوری آن ضعیف تر است، و هر قدر قوی تر و کامل تر باشد علوم حضوری آن قوی تر است.

•          2- تفاوت مراتب توجه مُدرِک: به دلیل متفاوت بودن مراتب توجه مُدرِک، علوم حضوری متفاوتند. برای مثال، بیماران در شبانگاه و دیگر اوقاتی که توجه آنها بیشتر است، درد شدیدتری را احساس می‌کنند و آنگاه که توجه آنها به سوی امر دیگری معطوف می‌شود، درد کمتری را احساس می‌نمایند. این شدت و ضعف ادراک درد بر شدت و ضعف توجه آنها مبتنی است.

•          (رک. ملّاعبداللّه زنوزی، منتخب الخاقانی فی کشف حقائق عرفانی، تصحیح نجیب مایل هروی، (تهران، مولی، 1361)، ص 97ـ98؛ محمّدتقی مصباح، آموزش فلسفه، ج 2، ص 177.)

•          ج. تفاوت مراتب هستی مدرَک: اختلاف مراتب هستی مدرَک نیز موجب شدت و ضعف علم حضوری است.

•          ادامه

•          حاصل آنکه، علم حضوری تشکیک پذیر است ولی علم حصولی تشکیک پذیر و ذومراتب نیست

•          زیرا مراد از علم حصولی یا مفاهیم، تصورات و صورت‌های ذهنی است، یا قضایا، تصدیقات و احکام که شدت و ضعف یا درجات و مراتب تشکیکی در آنها بی‌معناست؟

•          صدق یک گزاره دایر مدار نفی و اثبات است، یک گزاره یا صادق است یا کاذب، کاذب تر یا صادق تر در مورد آن متصور نیست. (منطق دو ارزشی)

•          البته، به لحاظ حالات روان شناختی، یقین، ظن، شک و وهم در گزاره‌ها، درجات و مراتب گوناگون دارد. اما این گونه حالات ربطی به صدق معرفتی و منطقی گزاره‌ها ندارد، بلکه امری روان شناختی است و از این نظر، حالات نفسانی امری ذومراتب است.

•          دو نکته

•          1- تغییر درجات علم حضوری و اختلاف مراتب نسبت به یک وجود، در مورد نفوس ممکن است نه در مورد مجرّدات

•          مجردات به لحاظ علم، مقام و مرتبه‌ای مشخص دارند.

•          2- شدت علم حضوری همواره با علم به علم مساوق نیست، بلکه علم به علم معرفتی حصولی است.

•          به‌گفته ابن سینا: شعور النفس الانسانیة بذاتها هو اوّلی لها، فلا یحصل لها بکسب... و اما الشعور بالشعور فمن جهة العقل

•          (ابن سینا، التعلیقات، تصحیح عبدالرحمن بدوی، (قم، مرکز النشر التابع لمکتب الاعلام الاسلامی، 1404)، ص 79ـ80 و نیز ر. ک. ص 161 و 147)

•          مساوقت علم با حضور، بازگشت حصولی به حضوری

•          علم حضوری پس از شکوفایی ویژه آن در دوره شیخ اشراق، با طرح نظریه علّامه طباطبائی(ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائی، نهایة الحکمة، المرحلة الحادیة عشرة، الفصل الاول؛ همو، اصول فلسفه و روش رئالیسم، (قم، دارالعلم، بی تا)، ج 2، ص 27ـ42) مبنی بر ارجاع علوم حصولی به علم حضوری، به لحاظ وجودشناختی، با نقطه عطفی مواجه شد.

•          بر اساس این نظریه، علوم حصولی به لحاظ وجودی، حضوری بوده، به علم حضوری ارجاع می‌یابند.

•          دیدگاه صدرا درباره ارجاع علم حصولی به حضوری

•          می‌توان این آموزه را از گفته‌های صدرالمتألّهین نیز در مباحث وجودشناختی علم به‌دست آورد. (ر.ک. ملّاصدرا، الاسفارالاربعة، ج 6، ص 163ـ164 و 150ـ161؛ ص164 تعلیقه علّامه طباطبائی2)

•          از منظر وی، حقیقت علم، حضور یا حصول یا انکشاف است.

•          حضور یا انکشاف یا حصول، خود، نوع ویژه‌ای از وجود است و آن عبارت است از: حصول شیئی نزد شیئی.

•          حقیقت علم «حضور» است و حضور، نوع ویژه‌ای از وجود است.( همان، ص 163)

•          نکته

•          البته، حصول شیئی نزد هر شیئی علم نیست، بلکه نزد شیئی که قائم بالذات باشد، و آن وقتی است که شیئی از ماده و اعراض آن مجرّد باشد

•           بنابراین، با حضور شیئی نزد اعراض ـ هرچند اعراض غیرمادی، همچون کیف نفسانی باشد ـ علم تحقق  نمی‌یابد، چنان که حضور شیئی نزد جواهر مادی چنین است.

•          حضور مجرد نزد مجرد قائم بالذات (نظریه نهایی نیست)

•          معنی دیگر ارجاع حصولی به حضوری

•          علم به وجود مفاهیم و صور ذهنی ـ چنان که از عصر شیخ اشراق تاکنون بدان تصریح شده، حضوری است و نه حصولی.

•          حصولی بودن مفاهیم و صور ذهنی از جهت حکایت آنها از معلوم بالعرض است. بدین سان، مفاهیم و صور ذهنی از این نظر حصولی‌اند که معلوم بالذات در آنها از معلوم بالعرض حکایت می‌کند و اشیای خارج را نشان می‌دهد.

•          صدرا علاوه بر اینکه تصریح می‌کند «علم مساوق با حضور است»،(رک. ملّاصدرا، الاسفارالاربعة، ج 6، ص 163) وجود ذهنی را نیز نوعی شهود می‌داند و این نظریه را عنوان یک فصل قرار می‌دهد. (ملّاصدرا، الشواهد الربوبیة، تصحیح سید جلال‌الدین آشتیانی، (تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1360)، ص 24)

•          نفی تفاوت میان علوم حسی، خیالی و عقلی

•          او گرچه میان صور عقلی و صور حسّی و خیالی تمایز می‌نهد و ادراک عقلی را مشاهده از راه دور، و ادراک حسی و خیالی را اختراع یا انشاء نفس می‌داند، اما همه آنها را شهودی می‌شمرد.(همان، ص 31ـ32)

•          ... تشاهدها [الصور] بنفس حصولها منها بالعلم الحضوری و الشهود الاشراقی، لا بعلم آخر حصولی. (همان، ص25ـ26)

•          معنای دیگری از ارجاع حصولی به حضوری

•          علم حصولی امری واقعی نیست، بلکه از آنجا که علمْ مساوق با حضور و حصول است، علم حصولی امری اعتباری است

•          چنان که تقسیم وجود به ذهنی و خارجی، واحد و کثیر، بالفعل و بالقوّه و مانند آنها، این گونه است، زیرا هر وجودی عین وحدت، فعلیت و خارجیت است. ذهنی، کثیر و بالقوّه بودن را حقیقتاً  نمی‌توان به وجود نسبت داد، بلکه این اوصاف اموری قیاسی یا اعتباری‌اند:

•          العلم الحصولی اعتبارٌ عقلی یضطر الیه العقل، مأخوذ من معلوم حضوری، هو موجود مجرّد (سید محمّدحسین طباطبائی، نهایة الحکمة، ص 239)

•          تقسیمات علم حضوری

•           1- علم حضوری همگانی و غیرهمگانی

•          به این معنا که همگان می‌توانند بدون ریاضت، تجربه‌ای از آن داشته باشند. مانند:

•          ـ معرفت به خود،

•          ـ معرفت به قوای خود، اعم از قوای ادراکی، همچون نیروی تخیّل و تفکّر و حافظه، و قوای تحریکی، همانند نیروی به کارگیرنده اعضا و جوارح،

•          ـ معرفت به حالات نفسانی، یعنی عواطف و احساسات خود، همچون محبت، عشق، ترس، شادی و غم. این قسمت را «انفعالات نفسانی» نیز نامیده‌اند.

•          ـ معرفت به افعال بیواسطه یا جوانحی نفس خود، همانند اراده، حکم، تفکر و توجه،

•          ـ معرفت به مبدأ خود

•          ادامه

•           معرفت به افکار، اندیشه‌ها، مفاهیم و صورت‌های ذهنی خود که با آنها اشیا را می‌شناسیم.(رک. محمّد حسین زاده، مبانی معرفت دینی، چ دوم، (قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1380)، ص 41ـ42)

•          ابتنای معرفت شناسی بر علم حضوری مستلزم آن نیست که این معرفت شناسی به شخص من اختصاص داشته باشد، بلکه همچون حواس ظاهری، همگانی است. در حالی که،  نمی‌توان داده‌های مستقیم حواس و تجربه‌های حسی خود را عیناً به دیگران انتقال داد

•          به رغم آنکه شهودات و علوم حضوری هر کس شخصی و غیرقابل انتقال است، اما همگانی است، همگان آن را دارند.

•          ادامه2

•          هر کس به ذات خود، به قوای ادراکی و تحریکی و حالات و انفعالات و افعال نفسانی خود، بلکه به مبدأ خود، علم حضوری دارد. این گونه معرفت اختصاصی نیست.

•          بنابراین، نباید گفت: معرفت شناسی به دلیل شخصی بودن، معرفتی شخصی و غیرهمگانی است و دیگران  نمی‌توانند در معرفت شناسی شما شریک بوده، با شما معرفت شناسی مشترکی داشته باشند.

•          میان «شخصی بودن» و «اختصاصی بودن» مغالطه شده و با اثبات شخصی بودن، نفی همگانی یا غیراختصاصی بودن نتیجه گیری شده است.

•          2- علم به وجه و علم به کُنه

•          علم به کُنه: علم به تمام حقیقت یک شیء یا تمام ذات آن، مانند علم علت هستی بخش به معلول‌های خود و علم ذات به ذات خود

•          علم به وجه: علم به وجهی از وجوه یک شیء یا یک ویژگی از ویژگی‌های آن. مانند حضور علت هستی بخش برای معلول خود

•          این تقسیم میان علم حصولی و حضوری مشترک است.

•          شرط علم به کُنه

•          علم حضوری به کُنه یک شیء همچون علم حصولی به کُنه آن، در صورتی محقق می‌شود که مدرِک به تمام حقیقت معلوم احاطه داشته باشد.

•          (رک. ملّاعبداللّه زنوزی، لمعات الهیة، تصحیح سید جلال‌الدین آشتیانی، چ دوم، (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1361)، ص 82ـ88؛ همو، منتخب الخاقانی، ص 59ـ61)

•          معرفت فطری انسان و هر ممکن دیگری به مبدأ خود، «معرفت حضوری به وجه» است.

•          «معرفت به کُنه» صرفاً در علم ذات به ذات و علم علت هستی بخش به معلول‌های خود تحقق می‌یابد.

•          عبارت صدرا

•          به‌گفته صدرا: لایمکن للمعلولات مشاهدة ذاته (ای ذات واجب الوجود) الاّ من وراء حجاب او حجب، حتی المعلول الاوّل فهو ایضاً لا یشاهد ذاته (واجب الوجود) الاّ بواسطة عین وجوده و مشاهدة نفس ذاته و بحسب وعائه الوجودی، لا بحسب الشهود (ملّاصدرا، الاسفارالاربعة، ج 1، ص115)

•          3- شهود کلی و جزئی یا مطلق و مقیّد

•          3- شهود کلی و جزئی (رک. عبداللّه جوادی آملی، شناخت شناسی در قرآن، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه، بی تا، ص 325ـ329 و 375ـ380) یا مطلق و مقیّد (همان، ج 6، ص 116؛ ملّاصدرا، الرسائل، قم، مصطفوی، بی تا، ص 71ـ73 ؛ ابن فناری، مصباح الانس، تهران، فجر، 1363، ص 52)

•          شهود مقیّد یا جزئی: شهودی است که مشهود در آن امری جزئی است

•          شهود کلی یا مطلق: شهودی که مشهود در آن امر کلی است.

•          این اصطلاح، اصطلاحی عرفانی و ناظر به عوالم هستی است و «حکمت متعالیه» آن را از عرفان نظری به عاریت گرفته است. (ملّاصدرا، الاسفارالاربعة، ج 1، ص 115)

•          مراد از «کلی و جزئی»، کلی و جزئی به لحاظ عوالم وجودی است.

•          کلی بودن شهود هنگامی است که مشهود سعه وجودی داشته باشد. ا

•          ادامه

•          گر کسی چنین حقیقتی را مشاهده کند، بر تمام عوالم مادون آن نیز تسلّط یافته، محیط می‌شود.

•          در مقابل، «شهود جزئی» شهودی است که به همان مرتبه اختصاص دارد و فراتر از آن  نمی‌رود.

•          منظور از «وجود کلی یا مطلق»، وجود سعی است که همه کمالات مراتب مادون را دارد

•          منظور از وجود مقیّد یا جزئی وجود ویژه و اختصاصی هر ممکن است.

•          گستره علم حضوری

•          1- علم ذات به ذات

•          2- علم معلول به علت خود (بر اساس ربطی بودن وجود معلول)

•          3 و 4

•          3- علم علت به معلول‌های خود (مورد اتفاق همه متفکران مسلمان جز ملّا شمسا گیلانی است که معتقد است:  نمی‌توان علم حضوری یا حصولی را به واجب الوجود نسبت داد.)( رک. شیخ اشراق، المشارع و المطارحات، ص 487/نصیرالدین الطوسی، شرح الاشارات و التنبیهات، ج 2، ص 304 / سید محمّدحسین طباطبائی، نهایة الحکمة، المرحلة الحادیة عشرة، الفصل الحادی عشر / ملّاصدرا، الاسفارالاربعة، ج 2، ص 362 و ج 6، ص 249 و 253 و 250)

•          4- علم انسان به افعال جوانحی و آثار خود، همچون تفکر، تصمیم و توجه

•          درباره حضوری بودن علم انسان به افعال جوانحی، آثار، قوا و حالات نفسانی خود، بلکه افکار، اندیشه‌ها، تخیّلات و صور ذهنی خویش نیز از عصر شیخ اشراق تاکنون اختلافی قابل توجه دیده  نمی‌شود.(رک. شیخ اشراق، المشارع و المطارحات، ص 458؛ ملّاصدرا، الاسفارالاربعة، ج 6، ص 159)

•           5و 6

•          5- علم انسان به قوای ادراکی و تحریکی خود (رک. شیخ اشراق، المشارع و المطارحات، ص 484ـ485؛ همو، الاسفارالاربعة، ج 2، ص 161 و ج 6، ص 155ـ160 و 157 ؛ ملّاصدرا، المبدأ و المعاد، ص 80ـ83؛ ملّاعبداللّه زنوزی، لمعات الهیّه، ص 288ـ290)

•          6- علم انسان به حالات، انفعالات و کیفیات نفسانی خود، همچون غم، شادی، ترس، لذت و نفرت،

•          7

•          7- علم انسان به افکار، اندیشه‌ها، صور ذهنی، تخیّلات و گزاره‌های خود.(رک. ابن سینا، التعلیقات، ص 190ـ191 و 160 و 189؛ نصیرالدین طوسی، شرح الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 304؛ عبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1372، ص 263؛ شیخ اشراق، المشارع و المطارحات، ص 487؛ ملّاصدرا، الاسفارالاربعة، ج 1، ص 287 و 288ـ289 و 308؛ ج 3، ص 480 و ج 6، ص 160، ص162؛ علی نقی بهبهانی، معیار دانش، تصحیح سیدعلی موسوی بهبهانی، تهران، بنیان، 1377، ص 337؛ ملّاعبداللّه زنوزی، لمعات الهیّه، ص 282ـ284؛ آقاعلی مدرّس تهرانی، مجموعه مصنّفات، تهران، اطلاعات، 1378، ج 2، ص309؛ علّامه حلّی، کشف المراد فی شرح تجریدالاعتقاد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، بی تا، ص 286)

•          8

•          8- علم انسان به بدن و آلات حسی خود(شیخ اشراق و صدرا)، (رک. ملّاصدرا، الاسفارالاربعة، ج 6، ص 155ـ172 و ج 1، ص 300ـ303؛ شیخ اشراق، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، ج 2، ص 134ـ135 و 152ـ153 و ص 213)

•          9

•          9- علم انسان به مبصرات، بلکه علم هر مجرّدی به اشیای مادی (شیخ اشراق)، (رک. همان، ج 3، ص292)

•          معرفت ما به جهان محسوس و اعیان مادی، عموم حکمای مسلمان نگرش شیخ اشراق را نپذیرفته و آن معرفت را حصولی دانسته‌اند (رک. ملّاصدرا، الاسفارالاربعة، ج 8، ص 179 و 183.

•          حکیم سبزواری، در حواشی خود بر همین صفحات، به دفاع از شیخ اشراق برخاسته و به اشکال‌های صدرالمتألّهین پاسخ گفته است.

•          افزون بر مرحوم سبزواری، می‌توان ملّا رجبعلی تبریزی را نیز از مدافعان شیخ اشراق به حساب آورد. رک. سیدجلال‌الدین آشتیانی، منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، ج 1، ص 278ـ282)

•          10

•          10- علم انسان به تأثرات حسی(علّامه طباطبائی و استاد مطهّری)، (رک. مرتضی مطهّری، مجموعه آثار، ج 9، ص 319ـ320؛ سید محمّدحسین طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 2، ص 40)

•          علم به تأثّرات و واکنش‌هایی که در حواس و اعصاب هنگام مواجهه با واقعیت‌های مادی ایجاد می‌شود حضوری است، نه حصولی.

•          نفس از این راه به بسیاری از علوم حضوری، و با عکس برداری قوّه خیال، به انبوهی از مفاهیم و صور ذهنی دست می‌یابد.

•          ادامه

•          این قسم عبارت است از:یک سلسله خواص مادی از واقعیت‌های مادی خارج که از راه حواس و اتصال با قوای حسّاسه با نفس اتصال پیدا می‌کند، از قبیل اثر مادی که هنگام دیدن در شبکیه پیدا می‌شود و اعصاب چشم با خواص مخصوص خود تحت شرایط معیّن، تأثیری در آن اثر می‌کنند و آن را به شکل و صورت مخصوصی در می‌آورند.(مرتضی مطهّری، مجموعه آثار، ج 6، ص 283ـ284)

•          این همان معنای گفته علّامه طباطبائی است که محسوسات با واقعیت خود در حواس موجودند و این خود یک نحو علم حضوری است. (سید محمّدحسین طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ص 40)

•          11 و 12

•          11- علم معلول به معلول دیگر از راه علت خود و این در صورتی است که علت واحدی منشأ و علت آن دو باشد.(علّامه طباطبائی) ( رک. سید محمّدحسین طباطبائی، نهایة الحکمة، المرحلة الحادیة عشرة، الفصل الحادی عشر و الفصل الثانی)

•          12- مکاشفات عرفانی

 

دیدگاه‌ها   

0 # معصومی 1395-10-29 23:17
بنده نمیفهمم اگر علوم حضوری صدق و کذب بردار نیستند پس چطور میگوییم که علوم حضوری خطاناپذیرند؟ خطاناپذیرند یعنی همواره صادق اند
پاسخ دادن | پاسخ به نقل قول | نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید